افسانه ۳ استاد

ساخت وبلاگ

هنروصحبت درباره هنرهمیشه، بسیار جذاب است.چرا که هنر به خودی خود از جذاب ترین جاذبه های زندگی است.من بر این باورم که دلیل این جاذبه،این است که هنرمند پاره ای از روحش را در اثرش میگذارد که اثرش، تا این حد جذاب،شگفتی آور و خوشایند می شود.وآن گاه که چند هنر در هم می آمیزد و چند استاد تحت تاثیر هنر یکدیگر قرار می گیرند، شاهکاری چند باره پدیدارمی شود چیزی حدود هفتصد سال پیش،یک استادادبیات،یک شاعر،(که در بسیاری جنبه های دیگرمنجمله عرفان هم استاد بود)درباره عشق شعری سرود:

چنان مستم چنان مستم من امروز

که از چنبر برون جستم من امروز

چنان چیزی که در خاطر نیابد

چنانستم چنانستم من امروز

به جان با آسمان عشق رفتم

به صورت گر در این پستم من امروز

گرفتم گوش عقل و گفتم ای عقل

برون رو کز تو وارستم من امروز

بشوی ای عقل دست خویش از من

که در مجنون بپیوستم من امروز

به دستم داد آن یوسف ترنجی

که هر دو دست خود خستم من امروز

نمی‌دانم کجایم لیک فرخ

مقامی کاندر و هستم من امروز

چو واگشت او پی او می‌دویدم

دمی از پای ننشستم من امروز

 

  (عطار،استاداول)صدها سال بعد یک استاد نقاش،این شعر را خواند و چنان تحت تاثیر قرار گرفت که تابلویی بی نظیر بر اساس آن شعر پدید آورد

(فرشچیان،استاد دوم) سپس روزی یکی از بزرگترین اساتید آواز ایران به نمایشگاه نقاشی استاد فرشچیان رفت و با دیدن آن تابلو چنان تحت تاثیر قرار گرفت که آلبوم آسمان عشق را بوجود آورد(محمد رضا شجریان،استاد سوم) به این ترتیب یک موضوع(عشق) در سه شکل شعر،نقاشی و موسیقی توسط سه استاد بزرگ هنر به منصه ظهور رسید

بیست و یک سال گذشت.......
ما را در سایت بیست و یک سال گذشت.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abrovan بازدید : 135 تاريخ : يکشنبه 17 فروردين 1399 ساعت: 23:31