برادران لیلا....فیلمی که من دیدم

ساخت وبلاگ

وقتی به کانادا مهاجرت کردم،هنوز مغزم پر بود از اراجیفی که سالها به آن تزریق شده بودمثل این که ما کهنسال ترین کشور دنیا هستیم با کوله باری از فرهنگ و تمدن.هزاران هزار اندیشمند داشتیم که فرهنگ خوب بودن،درست بودن،و درست رفتار کردن و درست زندگی کردن را به ما آموخته بودند پس ما با فرهنگ ترین ملیت روی زمین بودیم !!!!!!بعد از ما دو تمدن کهن دیگر هم هستند که قابل اعتنا هستند یکی هند با ،اوپانیشاد و مهاربهارتا و فلسفه هندو و....و دیگری چین با حکمت تائو و ذن و اندیشه های کنفسیوس و....اما دیری نگذشت که معاشرت با این دو ملیت، سخت سرخورده ام کرد.چینی ها هیچ چیزی از فرهنگ قدیم در رفتارشان دیده نمیشد اگرچه در ظاهر مردمی مودب،سختکوش و بی آزار به نظر می رسیدند اما این فقط تا زمانی پابرجا بود که ازتو پایین تر یا برابر باشند و وای به حال روزی که یک پله،فقط یک پله بالاتر باشند همان مورچه های ساکت و بی آزار تبدیل به مخوف ترین استثمارگری می‌شوند که در عمرت دیده ای و یا هندی ها اغلب درو متظاهر،نیرنگ باز و مترصد موقعیتی هستند تا کلاهی سرت بگذارند که از خرخره گذشته تا نافت را هم بپوشاند،همین باعث شد که چشم باز کنم و ببینم در خود ما ایرانی ها هم اثری از فرهنگ قدیم نمانده واز آنهمه نصیحت و پند و اندرز سعدی و مولوی و امام محمد غزالی و..غیرهیچ باقی نمانده جز نوشته هایی که در کتاب ها دارند خاک می‌خورند...مقدمه ام طولانی شد اما لازم دیدم قبل از پرداختن به فیلم برادران لیلا،این واقعیت را گوشزد کرده باشم..خوشبختانه سینمای ایران برخلاف هرچیز دیگری در این مملکت،فقط راه کمال و تعالی را طی کرد و از فیلم های آبگوشتی زمان شاه( معروف به فیلم فارسی) به تدریج به سمت ساختن فیلم های بهتر رفت اگرچه چند صباحی فیلم های جنگی و بعد کمدی،حرف اول را می زد اما بعد از رو آوردن به فیلم هایی رئالیستی،و معنی گرا شاهکارهای بسیاری خلق شد...و اما برادران لیلا یک فیلم کاملا رئالیستی هست به عبارت دیگر این فیلم برشی از زندگی یک خانواده ایرانیست که می‌توان ملیون ها مشابه برای آنها در جامعه فعلی ایرانی پیدا کرد

محور کلی فيلم بر روی کلیدواژه دروغ می‌چرخد.یعنی زشت ترین و ناپسند ترین صفت انسانی که داریوش بزرگ آن را در ردیف ۳ بلای خانمان سوز ایران آورده بود.نکته دیگر فقر و عسرت زندگی یعنی خانواده ای که بی‌وقفه درحال تلاش هستند اما به قول لیلا تک دختر خانواده ، حتی درجا نمی زنند بلکه پسرفت می کنند نکته بعدی عقده ها و مشکلات روحی متعددی است که همگی دارند محمدرضا می‌گوید از خوشبختی و موفقیت می هراسد او دقیقا مصداق جمله معروف غربی هاست که میگویندit is to good to be true بهتر از آنی هست که واقعیت داشته باشد( امکان به واقعیت پیوستن داشته باشد) یکی دیگر از برادرها عقده زندگی‌ خوب داشتن دارد برای همین همه چیزش فیک است در یک بیغوله زندگی می‌کند تنها برای اینکه یک جورهایی بالای شهر محسوب می شود،سامسونت شیکی دارد که از سر پیسی و ناچاری با قاقا لیلی پرش کرده است،برادر بزرگتر یک بازنده تمام عیار است که چنان اسیر نا امیدیست که حتی به تیروئید ،اضافه وزن بیش از حد و وضعیت سلامتیش بی اعتناست یا مادر خانواده که بیشتر از پسرها و تنها دخترش،گوش به فرمان مطلق همسرش هست...همسر که دیگه معرکه ای وصف ناپذیر است،مردیست از یک فامیل بزرگ که اورا به هیچ نمی گیرند و پشیزی ارزش برایش قائل نیستند و از هرفرصتی برای تحقیر و شیره سرش مالیدن،کوتاهی نمی‌کنند و پیرمرد هیچ چیز در دنیا نیست که برایش مهم تر از کسب آبرو و اعتبار در فامیلش باشد...( چنین پیر خرفتی،خیلی آشنا هست نه؟) یعنی در جامعه نمایش داده شده در فیلم همه دارند سر هم کلاه می گذارند و به هم دروغ می‌گویند همکار و همسایه پسردوم خانواده یک کلاه بردار تمام عیار است که عاقبت سر دوستش هم کلاه می گذارد پسر خوبه خانواده،ازکار بیکار می شود اما به دروغ می‌گوید به مرخصی آمده ام پسر بزرگ خانواده،بچه پسر گیرش آمده و اسمی که دوست دارد روی او گذاشته اما به دروغ می‌گوید اسمش را غلام گذاشته،پدر خانواده کلی پس‌انداز دارد اما به دروغ می‌گوید سند خانه را گرو گذاشته، دختر خانواده تصمیم ندارد سکه ها را به عروس وداماد بدهد،اما به دروغ تظاهر به پذیرفتن و همراهی می‌کند.بزرگ فامیل که یک سال پیش مرده، وصیتنامه ندارد اما پسرش به دروغ می‌گوید که دروصیت پدر لیلا را به عنوان جانشین معرفی کرده...مجموعه این دروغ ها چنان شلم شوربایی راه می اندازد که تنها چیزی که درآن اهمیت ندارد،احترام،عشق،راستی و خانواده است........این خانواده و فامیل خیلی واقعی هستند...خیلی آشنا هستند و باعث و بانی آن هم بی تردید پیرمردمعتاد خرفتی هست که سعادت همه را فدای توهم خود کرده.صحنه آغازین فیلم شاهکار فیلم است آن ده ثانیه ای که پیرمرد فرتوت،تنها ومنزوی را نشان می‌دهد که جز توهم خوش از چیز خبر ندارد

بیست و یک سال گذشت.......
ما را در سایت بیست و یک سال گذشت.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abrovan بازدید : 55 تاريخ : سه شنبه 22 فروردين 1402 ساعت: 14:00