دوستان

ساخت وبلاگ

دیشب۳ تا از دوستان شهریار،با کیارش هماهنگ کرده بودند که به منزل ما بیایند و بعد همگی با هم بروند یک جایی. آمدند ۳ دوستی که من خیلی دوستشان دارم آرمین،یلدا و عباس....آرمین خیلی پسر خوش قیافه ای هست دوستی او و شهریار از مدرسه والتر اسکات شروع شده بود فکر میکنم گرید ۴ بودند طبیعتا دو پسر بچه ایرانی،خیلی سریع به دوستان جانی و جدا نشدنی تبدیل شدند، هم مدرسه و هم مدرسه فوتبال.تمام اوقات فراقت هم توی پارک و زمین بازی یا خانه همدیگر با پلی استیشن....آن موقع ها آرمین خیلی کوچولو و هم سایز شهریار بود خیلی پسر مودبی هم بود و من شده بود که بارها آنها را به شهربازی یا پارک یا خانه همدیگر برده بودم....این اواخرآرمین یک موتور سیکلت برقی آخرین مدل داشت که خیلی وقت ها دست شهریار بود و بعدها چندین ویدئو از آنها سوار آن موتور دیده بودم....آرمین اما حالا جوانیست بسیار برازنده با قدی بالای ۱/۸۰ و بسیار خوشتیپ و خوش قیافه....یلدا همکلاس آنها بود اگرچه دوستی عمیقی با پسرها داشت اما بلاخره جنس دوستی فرق داشت،یلدا رل خواهر بزرگتر و عاقل و دلسوز را داشت....در دادگاه بدوی چند ماه پیش ،یلدا در تمام جلسات بود و با هر مدرکی که دادستان از شب حادثه رو می کرد صدای هق هق یلدا بود که به سختی سعی در کنترلش داشت...و اما عباس هم قدمت دوستیش به اندازه هردوی آنها بود.عباس بچه محل ما بود و خانه اش چند خانه آن طرف تر از ما بود و از بین تعداد زیاد بچه های محل،این عباس بود که یار غار شهریار بود و بالطبع از این طریق با آرمین و یلدا و بعدها آرمان هم دوست شده بود.....این جمع خونگرم و صمیمی دیشب منزل ما بودند با محبت بسیار و شور و شوق تمام ما را در آغوش می کشیدند و می‌گفتند ومی خندیدند خصوصا اگر خاطره ای از شهریار نقل میشد.......

بیست و یک سال گذشت.......
ما را در سایت بیست و یک سال گذشت.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abrovan بازدید : 39 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 14:26