نیکولاس

ساخت وبلاگ

زمانی که جوان بودم دورانی را به یاد می آورم که سوال بزرگ زندگیم پیش آمده بود اینکه زندگی چیست،ما که هستیم و هدفمان از آمدن به این دنیا چه بوده آیا خدایی وجود دارید که با یک برنامه ریزی دقیق و با هدفی والا دست به آفرینش ما زده است ویا اینکه با وجود شگفت انگیز و محال به نظر رسیدن تصادفی بودن دنیا، همه چیز از امکان حیات یک سلول شروع شد و در طی قرن ها و قرن ها تکامل به اینجا رسیده؟ واضح است که من نه اولین نفری بودم که با این سوال روبه رو شده بود (نه آخرین نفر) و بازهم اولین نفری نبودم که به جوابی که هم عقلم را راضی کند و هم دلم را، نرسیده بودم...اما ماحصل همه تفکرهای و جستجوها یک چیز بود اصلا مهم نبود که جهان آفرینش خداوند است یا نه و حساب و کتابی در کاریست یا نه...آنچه مهم بود این بود که ما خواهی نخواهی وارد زندگی شده و به این جهان پاگذاشته ایم پس تنها وظیفه ما این است که جهان را اندکی بهتر از آنچه تحویل گرفته ایم،تحویل بدهیم...به‌عبارت دیگر، تنها وظیفه ما خوب بودن و تلاش برای کمک به همنوع،به دنیا،محیط زیست و موجودات درون آن بود،چیزی که آن را انسانیت مینامیم.....امروز با مردی آشنا شدم که نمونه بسیار عالی از همه انسانیت بود آقای نیکلاس وینتون...جناب وینتون یک بانکدار انگلیسی بود که در طی دوران جنگ جهانی موفق به نجات دادن ۶۹۹ کودک یهودی چکسلواکی و فرار دادن آنها از دست آلمان نازی،به بریتانیا بود او برای همه این کودکان خانواده های جدیدی پیدا کرد که سرپرستی آنان را برعهده گرفتند اما بعد از آن با احدی درباره آنها صحبت نکرد و این راز را به مدت پنجاه سال در صندوق سینه حفظ کرد تا اینکه همسرش اتفاقی آلبومی پیدا کرد که عکس و نام کودکان درآن ثبت شده بود وی این آلبوم را در اختیار یک ژورنالیست گذاشت و نهایتا شبکه بی بی سی بدون اینکه علت را به او بگوید،برای یک مصاحبه از او دعوت کرد ودر آنجا نیکلاس با کودکانی که اکنون بزرگ شده و تشکیل خانواده بودند روبرو شد که آمده بودند تا مراتب قدردانی خود را به این انسان واقعی ابراز کنند

بیست و یک سال گذشت.......
ما را در سایت بیست و یک سال گذشت.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abrovan بازدید : 53 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 12:34