سگ کی باشی؟

ساخت وبلاگ

یک ماه بعد از عمل جراحی ،برنامه rehab را شروع کردم سالن ورزشی بود که همه کارمندانش هم متخصص فیتنس بودند و هم برای بیماران قلبی دوره دیده بودند خیلی نرم و آرام شروع کردم و  کم کم(خیلی آرام) جلو می رفتم حدودا یک ماه و نیم از برنامه ۶ ماهه را رفتم بعد به دلیل مشغله وراه دور ولش کردم اما پیاده روی های روزانه ۳ کیلومتر را انجام میدادم طوری که عرقم در می آمد اما بک ماهی هست که آن را هم ول کردم چون دردهایی در قفسه سینه حس می کردم این دردها به تنگی نفس کشید و بلاخره پریروز به دیدن متخصص قلب رفتم یک تست کامل شامل c.e.g و اکو قلب و غیره انجام دادند و نهایتا دکتر مرا دید و با اشاره به مانیتورش که فیلم اکوی قلب مرا نشان میداد گفت متاسفانه عضله قلبت ضعیف تر شده و مقداری هم آب جمع شده که دلیل تنگی نفست است. آیا میزان یک ونیم لیتر مایعات در روز را مراعات کردی؟ گفتم نه هم تابستان بود و هم سنگ کلیه پیدا کردم گفت نمک را کم یا حذف کردی گفتم نه غذای معمول خانه را خوردم سری تکان داد و گفت باید موضوع را جدی بگیری حقیقتش خیلی سرخورده شدم انتظار  خیلی بهتر شدن را نداشتم اما انتظار بدتر شدن را هم نداشتم نمیدانم تاثیر روحی این خبر بود یا چیز دیگر اما روز به روز احساس میکنم دارم تحلیل می روم و دیشب هم کارم دوباره به اسپری نیتروگلیسیرین کشید ممکن است مجبور شوم  دوباره مدتی در بیمارستان بستری شوم که اصلا خوش ندارم و میدانم چنین چیزی روحیه ام را خراب تر می کند....آدمی امید و آرزوهای دور و درازی در سر می پروراند کویی همیشه زنده هست چاره ای هم جز این نیست چون ادم زنده به امید زنده است  اما کار دست ما نیست این بارها بهم ثابت شده که هیچ چیز دست ما نیست و تقدیر چیزیست که نمیشود با آن پنجه درافکند. حتما میگویید چه بسیار افرادی که زندگیشان را با خواست و تلاش تغییر داده اند اما من میگویم آن هم در تقدیرشان بوده است وگرنه من کم تلاش نکرده ام  آنچه مقرر است می رسد میگویند در شهری در ایام قدیم درویشی بود که در میدان شهر تکدی می کرد. روزی به حاکم شهر  میگویند چنین شخصی  هست اگر کسی به او چیزی بدهد می گوید سگ کی باشی که ندی و اگر چیزی به او ندهند میگوید سگ کی باشی که بدی ...حاکم در عجب فرو رفت و درویش را احضار کرد و گفت شنیده ام که چنین حرفی میزنی؟ درویش گفت بله پرسید چرا؟ درویش گفت اگر خداوند روزی مرا به دست کسی مقرر کرده باشد، سگ کی هست که ندهد؟ واگر مقرر نکرده باشد سگ کی هست که بدهد. حاکم از این جواب خوشش آمد وگفت هزار سکه به او بدهید درویش گفت سگ کی باشی که ندی حاکم با خشم گفت به من هم این را میگویی؟ درویش جواب داد چه فرقی دارد؟ اگر خداوند این هزار سکه را به دست تو مقرر نکرده بود من اینجا چه می کردم؟.  ....  حالا حکایت ماست. اگر چیزی در سرنوشت ما مقرر نشده باشد  با وجود همه تلاشمان، سگ کی باشیم که به آن برسیم و برعکسش ...و این قصه سر درازی دارد

بیست و یک سال گذشت.......
ما را در سایت بیست و یک سال گذشت.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abrovan بازدید : 124 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 7:17