اوراشیما تارو

ساخت وبلاگ

چند روز پیش وقتی عمه خودم تیکه بارم کرد که خارج نشینان حق اظهار نظر در باره ایران را ندارند یک دفعه حس اوراشیما تارو را پیدا کردم(بگذریم از این که حکومت ایرانیان خارج را آدم حساب میکند و رای آنها برایش مهم است که تمامی سفارت خانه های ایران در زمان انتخابات صندوق رای دارتد)
در دوران مدرسه در فارسی دبستان(یادم نیست کلاس چندم) داستانی بود در باره اوراشیما تارو .این یک افسانه بسیار قدیمی ژاپنی است.اوراشیما ماهیگیر جوانی است که روزی تمام روز در تلاش صید است اما موفق نمی شود ودر انتهای روز یک لاک پشت کوچک به تورش می افتد اوراشیما دلش به رحم می آید و اورا آزاد می کند غافل از اینکه او دختر پادشاه دریاهاست  و اندکی بعد به دختری پری رو زیبا و فتان مبدل می شود و به اوراشیما می گوید می خواهد اورا به قصر پدرش در دنیای زیر آب ببرد آنها با هم به دنیای زیر آب می روند و در آنجاازدواج می کنند و اوراشیما چون شاهزاده ای تکریم میشود و دهها خدمت کار گوش به فرمانش هستند با این حال بعد از مدتی اوراشیما دلتنگ خانه و کاشانه و پدرومادرش می شود و از همسرش رخصت می خواهد که به دیدار آنها برود.دختر ابتدا سخت مخالفت می کند اما وقتی اصرار اورا میبیند موافقت می کند قبل از رفتن جعبه ای به او میدهد و می گوید تنها راه برگشت به دنیای زیر آب همین جعبه هست و او هرگز نباید آن را باز کند اوراشیما به روی خشکی برمیگردد و همه چیز را دگرگون و ناآشنا می یابد از مردم سراغ خانواده اش را می گیرد اما کسی آنهارا نمی شناسد عاقبت پیرمردی می گوید شنیده که چهارصد سال پیش ماهیگیری به نام اوراشیما بود که به دریا رفت و هرگز برنگشت اوراشیما به این نتیجه رسید که جادویی در کار است و هرچه هست زیر سر جعبه هست پس جعبه را باز میکند و در عرض چند ثانیه به پیرمردی بسیار فرتوت مبدل می شود
داستان مهاجرت،داستان اوراشیما تارو است به اندازه او در دنیای جدید آنقدر سرت گرم می شود(بخوانید گرفتار می شوی) که حساب گذر زمان را از دست می دهی و اگر روزی دلتنگی آنقدر غلبه کرد که به شهرو دیار خودت برگشتی،همه چیز را دگرگون و نا آشنا می یابی آنقدر که گویی در دوران و روزگار دیگری سر درآوردی...کسی چشم انتظار تو نیست،حتی خیلی ها تورا یادشان نیست و این بزرگترین درد است انگار که جعبه جادویی را باز کردی و همه عمرو جوانیت را رفته می بینی
پ.ن:من در ۱۵ سال گذشته تنها دو ماه(دو تا یک ماه با فاصله ۷ سال از هم) در کشورم بوده ام.....
از همه اینها دردناک تر این است که آدم فکر میکند در کشورش،در وطنش چشم انتظاری دارد غافل از اینکه حتی برای عزیرترین دوستانت یک بیگانه شده ای

بیست و یک سال گذشت.......
ما را در سایت بیست و یک سال گذشت.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abrovan بازدید : 90 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 7:17